{+}
ماه: مارس 2009
گاوکُشان
از دور میگویم …
چیزی، شبیه یاد کسی بودن
شادمانیهای پُرشکوه برای تو
بیا زندگی رو بدزدیم خُب
قصّهی ما
تو بال بستهی منی
من، ترس پرواز توأم
برای آزادی عشق …گوش کنین اینجا
– 10 –
و خاطرهای را نشان داد که آن طرفِ تاریکِ تقویم ایستاده بود.
– 9 –
من، به گذشته که نگاه میکنم، میبینم، پُشت تمام روزهایام پُرخندیدهام. گیرم همیشه سایهی دُرشت یک کابوس در شبهای من قدم میزد.
رؤیای بهار
– 8 –
من هی روی یکی از روزهای طلایی پائیز غلت میخورم و پابهپای خیابانِ ولیعصر میآیم به سمت پایین و خوب میفهمم هنوز جرأت دارم!